صدرا صدرا ، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

صدرا شازده کوچولوی مامان و بابا

تمدید جشنواره گلهای باغ بهشت (مجله سیب سبز)

در شماره جدید مجله سیب سبز عکسهای فینال بچه ها در جشنواره گلهای باغ بهشت مجددا چاپ شده و گزارشی هم از جشن بچه ها در رستوران شاد کودک که در همین زمینه برگزار شده بود آمده . و فینال جشنواره تا 15 فروردین تمدید شده پس هنوز وقت دارید تا اس ام اس بفرستید   این عکس بر خلاف ظاهرش خیلی هم آروم نیست. باید خودتون اونجا بودید و صدای بچه هایی که مادرشون رو صدا میکردند و صدای مادرهایی که از بچه ها میخواستند اروم و ثابت بایستند رو میشنیدید. و آقای عکاس هم حسابی کلافه شده بود ولی بلاخره تونست چندتا عکس بگیره. ...
27 اسفند 1390

چالشهای من و صدرا

صدرا , امروز حسابی کلافم کردی 4 کتاب مورد علاقه ات رو آورده بودی و میگفتی بخون وقتی تمام میشد دوباره از اول شروع میکردی .10 بار هرکدوم رو برات خوندم تا تو بالاخره خوابت برد . هم کلافه شده بودم هم خنده ام گرفته بود و خوشحال بودم که به کتاب علاقه داری.   این هم 4 کتاب مورد علاقه صدرا (البته چند وقته روی اینها زوم کرده چند ماه پیش کتابها فرق میکردند.) پسرکم دیگه کامل صحبت میکنه تصمیم گرفتم حالاکه زبان مادری شو یاد گرفته زبان انگلیسی رو شروع کنم . البته بعضی افعال رو هنوز کمی مشکل داره و با مزه ادا میکنه مثلا به پاشدم میگه پاشیدم چند تا کلمه انگلیسی هم یاد گرفته ماشالا اینقدر باهوشه که همون بار اول که گفتم...
21 اسفند 1390

دلنوشته ها

    یک روز بودم و یک روز نبودم این همان است که همه خواهند دید   تجربه زیباست اگر بگذارند ،حال که هستم می خواهم بنویسم چون که نوشتن تجربه است   برای تو که خورشید آرزوی منی       صدرا جونم میدونم یکم دیر شروع کردم ولی اشکال نداره از حالا به بعد برات مینویسم .   نمیدونی چه حس خوبیه وقتی نگاهت میکنم . عاشق اون نگاه مهربونتم عاشق اون لجبازیات که بعضی وقتها مثل بچه ها میشم وباهات کل کل میکنم . ولی تو اینقدر باهوش هستی که میفهمی و بعد میزنی زیر خنده . بعضی وقتها حس میکنم خیلی بزرگ تر از سنتی و یادم میره دارم با یک بچه 2 ساله حرف میزنم . بهر حال اینو...
20 اسفند 1390

صدرا و جمع آوری رای برای فینال جشنواره گلهای باغ بهشت

هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم حالا که صدرا به مرحله فینال رسیده بیشتر دارم تلاش میکنم تا برای پسرم رای جمع کنم . از وقتی عکسش توی مجله چاپ شده همش مجله دستشه و به همه نشون میده و میگه کدوم رو دوست داری و منتظره همه خودشو نشون بدن . بعد از جشن با مادرای دیگه هم که صحبت میکردم همه حس منو داشتند. تا تاریخ 27/12/90 صدرا وقت داره تا رای لازم رو بیاره   دوستان عزیز اگر دوست دارید صدرا جزو 10 نفر اول بشه میتونید کد جدید 4040 رو به شماره  20001124   اس ام اس کنید . با تشکر از تمام شما ...
20 اسفند 1390

صدرا و فینال جشنواره گلهای باغ بهشت

صدرا با 339 رای به فینال جشنواره  سیب سبز رسید و مسئولین مجله برای 43 نفری که به فینال رسیدند یک جشن کوچیک ترتیب داده بودند. همه بچه ها بودند و چقدر هم همه دوست داشتنی بودند اسپانسرهای برنامه هم بستنی میهن - ابمیوه پوم پوت - برند اورکیدز و عکاسی نیلچی بود . بچه های برنامه فیتیله هم بودند. به بچه ها خیلی خوش گذشت . صدرا در حال بستنی خوردن  صدرا  اونجا با چند نفر دوست شد وبا  2 تا از دوستاش عکس گرفت . ...
5 اسفند 1390

صدرا و جشنواره گلهای باغ بهشت (سیب سبز)

صدرا امسال در مرحله دوم جشنواره گلهای باغ بهشت در مجله سیب سبز شرکت کرده و باید رای بیاره تا بتونه به مرحله فینال برسه البته ببخشید از اینکه کیفیت عکس پایینه   کد صدرا 3351 که باید باید به شماره 20001124 اس ام اس بشه ...
19 بهمن 1390

صدرا و دوستان

تولد باربد پسر خاله صدرا اینم دوست صدرا هانا   اینم دوست رومانیایی صدراست که توی کشتی در استانبول با صدرا دوست شد . اینم ارمیا پسر عموی صدرا ...
24 آذر 1390

تولد دوسالگی صدرا

امسال روز تولد صدرا استانبول بودیم به همین دلیل دو روز بعدش که برگشتیم صدرا رو بردیم اتلیه و اونجا عکس گرفتیم . پسرم دیگه برای خودش مردی شده از روی ژست هاش میشه فهمید چقدر بزرگ شده   وجود تو تنها هدیه گرانبهایی بود که خداوند من را لایق آن دانست و هدیه من به تو نازنین قلب مادری است که فقط برای تو میتپد عاشقانه و صادقانه دوستت دارم و سالروز تولدت را تبریک میگویم تولدت مبارک     از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد،شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق خود را در پستوی زمان تنها حس نمی‌کنم . . . تولدت مبارک    ...
20 آبان 1390

تولد یکسالگی صدرا

  صدرا عاشق توپ به همین دلیل کیک تولدشو توپ سفارش دادیم و رفتیم اتلیه و بعد رفتیم خونه مامان مرضیه ولی تا برسیم خونه نصف کیکش رفته بود صدرا توی آتلیه خیلی همکاری کرد فقط آخراش خسته شده بود و غر می زد ...
20 آبان 1389
1