صدرا و تعطیلات اجلاس سران
بالاخره بعد از یک مدت که من تنبل شده بودم تصمیم گرفتم بیام و کمی ازکارهایی که میکنی تعریف کنم .
ماه رمضون هم تمام شد و صدرا از همه خوشحالتر بود که بابا جان دیگه روزها هم غذا میخوره و نه فقط شبها وقتی هواتاریک شد . بچم بعضی روزها ی تعطیل که بابا جانش خونه بود میگفت خورشید برو شب بشه بابا جان با من غذا بخوره . (قربون این مهربونیت بشم من )
تعطیلات عید فطر برنامه ای نداشتیم ولی چند روز بعد که به خاطر اجلاس سران ، تهران تعطیل بود قرار شد با خانواده خودم و خاله ها بریم سمت گرگان . خاله ها سمت علی آباد کتول جا داشتند ولی ما سمت نهار خوران گرگان جا گرفتیم (چون دفعه قبل که صدرا 7 ماهش بود و ما اونجا رفته بودیم خیلی خوش گذشته بود .) مامان مرضیه و خاله نشاط و نیکو و دایی رضا هم با ما بودند . خلاصه یک سوئیت از یک آپارتمان بالای نهار خوران توی زیارت گرفتیم و با اینکه هوا خیلی شرجی بود ولی ما چون روی کوه بودیم سمت ما هوا خیلی خوب بود . خلاصه به صدرا در کنار باربد خیلی خوش گذشت و چند بار هم با خاله ها قرار گذاشتیم و توی جنگل همدیگر رو دیدیم . و خاله بازی هم کردیم یکبار ما به ویلای اونا رفتیم و یکبار هم اونا اومدن .
بندر ترکمن هم رفتیم که این دفعه بس که گرم و شرجی بود سریع برگشتیم .
البته روز آخر پسرم حسابی مریض شد و سرما خورد .
بندر ترکمن
جنگل کبود وال علی آباد
جنگل النگدره (صدرا و باربد با تفنگهای جدید )
صدرا و باربد صبح زود همینکه چسمهاشون باز میشد میرفتن توی تراس
موقع برگشت صدرا یک ژست ماشینی گرفته
صدرا اینجا خیلی حالش بد بود و غر میزد