صدرا و پسرخاله باربد
صدرا پسرم، بعد از 8 روز تب بالا بالاخره خوب شدی خدا رو شکر خیلی نگرانت بودم اصلا شبها نمیتونستم بخوابم . علتش هم یک ویروس بود . خدا رو شکر که خوبی. الان خدا رو شکر میکنم که دوباره داری شیطونی میکنی . خیلی دلم برای شیطنتهات تنگ شده بود .
توی این مدت خیلی دلت برای باربد تنگ شده بود و همش بهانش رو میگرفتی تا میگفتم چرا گریه میکنی میگفتی دلم برای باربد تنگ شده .بالاخره روز سه شنبه خاله نشاط و باربد از مکه برگشتن و تو خیلی ذوق داشتی که میخوای بری فرودگاه استقبال باربد و از صبح میگفتی بریم فرودگاه .
وقتی توی فرودگاه همدیگرو دیدید خیلی برام جالب بود انگار 2 تا آدم بزرگ به هم رسیدن تو گل رو به باربد دادی و اونم بو کرد بعد همدیگرو بغل کردید . البته از این صحنه فیلم گرفتم کاش عکس هم میگرفتم .
صدرا در حال انتظار
صدرا و حاج باربد در فرودگاه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی