صدرا و تابستان
صدرای قشنگم این چند روز خیلی سرم شلوغ بود. البته چند شب رفتیم جشنواره برج میلاد و تو هم که عاشق برج میلادی و همین باعث شد که چند شب پشت سر هم اونجا بریم . و تو به عشق استخر ماهیگیری و خود برج اونجا رو دوست داری توی یکی از این شبها یک برنامه مسابقه برای بچه ها و بزرگترها بود و تو هم که با بچه های دیگه روی سن رفته بودی وقتی ازت پرسیدن بلدی شعر بخونی یک توپ دارم قل قلیه رو خوندی و من خیلی تعجب کردم که جلوی این همه جمعیت که همه تشویقت میکردن با اعتماد به نفس شعر میخوندی و خیلی خوشحال شدم . بعد هم از بین بچه ها و بزرگترها قرعه کشی کردن و من و شما هردو برنده بلیط برج شدیم . ایشالا بعد از ماه رمضون با هم وقتی هوا روشنه میریم تا تو از بالا همه تهران رو ببینی .
این چند روز هم که بازیهای المپیک شروع شده شما با بابا جان همه بازیها رو میشینی نگاه میکنی و کلی هم ذوق میکنی و معلوم شده از بین ورزشها شنا و ژیمناستیک رو خیلی دوست داری و بعد از تماشا مدام میگی منو بلند کنید میخوام بارفیکس رو بگیرم برم بالا. دیشب هم که خوشبختانه ایران 4 تا مدال گرفت (سه طلا و یک نقره در رشته های کشتی - وزنه برداری و پرتاب دیسک ) و شما هم با ما خوشحالی میکردی و دست میزدی .
فکر کنم داری اونجور میشی که بابا جان خیلی دوست داره ( علاقه مند به ورزش ) امیدوارم پسرم هرچی و هرکی میشی موفق و سربلند باشی.